مسافر غریب

من مسافر و غریب اما لبریز یقین میدونم توراه عشق همه رو جا می ذارم

مسافر غریب

من مسافر و غریب اما لبریز یقین میدونم توراه عشق همه رو جا می ذارم

  • ۰
  • ۰

برگرد!

کدام

شعر ِنگفته ام را


برایت بخوانم


تا تو


بازگردی؟

  • صمد صادقی
  • ۰
  • ۰

چرا نیستی؟

چرا هیچ جا

نشانی از تو

پیدا

نمی کنم؟

به هر جا که

پا می گذارم ،

گویا

سالهاست

سالهاست

که

رفته ای!

  • صمد صادقی
  • ۰
  • ۰

قلب یخی

پرنده ی آهنی،


پرواز را نمی فهمد!


همانطور که قلب های یخی


عشق را!

  • صمد صادقی
  • ۰
  • ۰

بی تو بسر نمی شود

تو

نیستی

روز هاست

ماه هاست

سال هاست

فق

تو نیستی

نیستی

نیستی

نیستی...

  • صمد صادقی
  • ۰
  • ۰

دو شعر قدیمی

تنها

قایق های شکسته می دانند

ساحل

چه آغوش گرمی دارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

موج ها
در میان هلال موج شکن ها
گیر کرده اند
بیایید نجاتشان دهیم
موج ها باید آزاد باشند
  • صمد صادقی
  • ۰
  • ۰

انتظار

هر روز
برای اینکه تورا ببینم
بر در خانه ات به انتظار می نشینم
.
.
.
نکند
این خانه دو در دارد؟!
  • صمد صادقی
  • ۰
  • ۰

برای دریا

هیچ چیز مثل دریا تورا به یاد من نمی آورد

آرام و زیبا

اما عمیق و ژرف


هیچ چیز مثل دریا تو را به یاد من نمی آورد

مهربان و سخاوتمند

اما قدرنمند


هیچ چیز مثل دریا تو را به یاد من نمی آورد

زیبا و دوست داشتنی

اما دست نیافتنی


هیچ چیز مثل دریا تورا به یاد من نمی آورد

ساده و بی پالایش

اما عجیب


هیچ چیز مثل دریا تو را به یاد من نمی آورد

نزدیک ودر دسترس

اما غریب و دور


هیچ چیز مثل دریا تو را به یاد من نمی آورد

دست نیافتنی

حتی اگر تمامقد

در قلبت باشم


هیچ چیز مثل دریا تو را به یاد من نمی آورد

باید

در تو غرق شد

و با ذره ذره وجود

در تو حل شد

باید دریا بود

باید دریا شد



  • صمد صادقی
  • ۱
  • ۰

آینه

حتی ،


آینه شکسته هم


به من می خندد.

  • صمد صادقی
  • ۰
  • ۰

دروغ

گفتی که یک...

.

.

.



تو هم دروغ گفتی؟!

  • صمد صادقی
  • ۰
  • ۰

اول سلام

اینجا حیاط خلوت من است.

گاهی شعری یا مطلب کوتاهی در آن خواهم نوشت.

  • صمد صادقی